جدول جو
جدول جو

معنی پیاده رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیاده رفتن
(هََ ج ج)
مقابل سواره رفتن. رفتن نه بر مرکب. ترجل. (دهار). پیاده شدن. طی طریق بی مرکب:
پیاده رفتن و ماندن به از سوار بر اسبی
که ناگهت بزمین بر زند چنانکه نمانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پیاده رفتن
رفتن باپایبا پاهای خود حرکت کردن طی طریق بی مرکب مقابل سواره رفتن: پس قرار افتاد که بخدمت عم آید و. . .: بگاه رکوب و نزول عم در رکاب پیاده شود. (سلجوقنامه ظهیری 451)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاد رفتن
تصویر یاد رفتن
صحبت کردن دربارۀ کسی
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
قدح گرفتن. صراحی گرفتن. کنایه از نوشیدن شراب و باده خواری است:
پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است...
حافظ.
به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر
مباد آب حیاتت دهد بجای شراب.
صائب
لغت نامه دهخدا
قدح گرفتن صراحی گرفتن، نوشیدن شراب باده خوردن: چریده رو که گذر گاه عافیت تنگست پیاله گیر که عمر عزیزبی بدلست. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیاده گشتن از... پیاده شدن از... پیاده گردیدن: سمک چون دید از اسب پیاده گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادر رفتن
تصویر پادر رفتن
لغزیدن سکندری خوردن شکوخیدن، ور شکست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد رفتن
تصویر یاد رفتن
فراموش کردن از خاطر بردن نامی یا مطلبی را
فرهنگ لغت هوشیار